لقمان حکیم به پسرش فرمود:
– فرزندم برتو باد که، از انتخاب کاری که توان انجام آن را نداری هرچند پرفایده باشد بگذری.
– فرزندم، (درکارها) میانه رو باش، نه ممسک و نه اسراف کننده.
– فرزندم، در کارهای خود کمک مخواه مگر از کسی که در انجام حاجت و همراهی تو اجرت بگیرد.
– فرزندم، در کارها اضطراب مکن.
– فرزندم، هیچ کاری بی تدبیر مکن.
– فرزندم، کار امروز را به فردا میفکن.
– فرزندم، ناشمرده (نسنجیده) به کار مبر، کار شمرده کن.
– فرزندم، حنظل را خوردم و تلخی آن را چشیدم، اما چیزی را از فقر و تهی دستی تلخ تر نیافتم.
- فرزندم، با استعانت از کسب حلال
بر فقر و تهی دستی فائق شو، زیرا هرکس مبتلابه فقر شود به سه خصلت
مبتلاگردد: خدشه در دینش ایجاد شده وعقلش ضعیف گشته و مروتش برباد می رود و
بالاتر از این سه، این است که پیش مردم خوار و خفیف گردد.
شعری است در مورد کار از نظر ناصر خسرو:
چو مرد باشد پرکار و بخت باشد یار
ز خاک تیره نماید به خلق زر عیار
فلک به چشم بزرگی کند نگاه در آنک
بهانه هیچ نیارد ز بهر خردی کار
بزرگ باش و مشو تنگدل ز خردی کار
که سال تا سال آرد گلی زمانه ز خار
بزرگ حصنی دان دولت و درش محکم
به عون کوشش بر درش مرد یابد بار
ز هر که آید کاری در او پدید بود
چنان کز آینه پیدا بود تو را دیدار